1- معماري چيست؟

به ندرت دانشجويي يافت ميشود که بتواند به روشني معماري را تعريف کند. تعريف معماري در فرهنگ لغت عبارت است از: هنر و علم طراحي و بناي ساختمانها.

معماري به عنوان اجتماعي‌ترين هنر بشري با فضاي اطراف انسان مرتبط است. حضور فضا، بنا و شهر از گذشته تا امروز و در آينده، لحظه‌اي از زندگي روزمره آدميان غايب نبوده و نخواهد بود. شهرها پر از ساختمانهايي هستند که با استفاده از هنر و مهارتهاي علمي و رياضي طراحي شدهاند. اين مهارتها در ترکيب با هم عناصر زيباييشناسي ناميده ميشوند. اصول زيباييشناسي برگرفته از هنر، علم و رياضيات در طراحي معماري مورد استفاده قرار ميگيرند، مثل کاربرد خط، شکل، فضا، نور و رنگ براي ايجاد يک الگو، توازن، ريتم، کنتراست و وحدت. اين عناصر در کنار هم به معماران اجازه ميدهند تا ساختمانهاي زيبا و مفيد خلق کنند. به بيان بهتر، اصول زيباييشناسي به اضافه جنبههاي ساختاري به ساختن يک ساختمان موفق کمک ميکند.

موضوع معماري درباره فضاست. تعاريف مختلفي كه تاكنون از معماري ارائه شده است، اغلب به گونه‌اي بر اهميت فضا در معماري تاكيد مي‌كنند، بطوري‌كه وجه مشترك بسياري از اين تعاريف، در تعريف معماري به عنوان فن سازماندهي فضا است. به عبارت ديگر موضوع اصلي معماري اين است كه چگونه فضا را با استفاده از انواع مصالح و روشهاي مختلف، به نحوي خلاق سازماندهي كنيم. از ديدگاه  اگوست پره(Auguste Perret) ، معماري هنر سازماندهي فضاست و اين هنر از راه ساختمان بيان مي‌شود. ادوارد ميلر اپژوكوم (Edvard Miller Upjokom) نيز معماري را هنر ساختن و هدف كلي آن را محصور كردن فضا براي استفاده بشر تعريف مي‌كند. به گفته لامونت مور (Lamont Moore) نيز معماري هنر محصور کردن فضا جهت استفاده بشر است.
2- عناصر تشکيل دهنده معماري

آيا تا به حال فکر کردهايد مولفههاي اصلي تشکيل دهنده معماري کدامند؟ به عبارت ديگر چه عوامل و عناصري دست به دست هم ميدهند تا يک اثر معماري شکل گيرد و نمود عيني پيدا کند. همچنين با نگاه به يک اثر معماري چه شاخصهايي از آن قابل استنتاج است و ذهن و جسم ما چه برداشتهايي از آن ميکند. مثلاً پس از مشاهده يک ساختمان به عنوان يک اثر معماري، ما براي توصيف آن از چه پارامترهايي کمک ميگيريم؟ مسلماً سعي ميکنيم اين ساختمان را با تشريح فرم، رنگ، سطوح، خطوط، بافت، مصالح و ... يا تحليل مسائل ذهنيتري همچون فضا، مکان و ... براي ديگران يا خود آناليز کنيم.

پس تا بحال ميتوان به اين نتيجه رسيد که دو نوع مولفه يا پارامتر در بررسي يک اثر معماري قابل تشخيص است:

1. مولفههاي فيزيکي (کالبدي) همچون فرم و هندسه کار

2. مولفههاي متافيزيکي (غير کالبدي) همچون فضايي که در کالبد معماري حس و دريافت ميشود.

ميتوان گفت عناصر فيزيکي (همچون فرم) و عناصر غير فيزيکي (همچون فضا) در ترکيب با هم موجب شکلگيري يک اثر معماري ميشوند. هرکدام از اين مولفهها خود به اجزاء و عناصر خردتري قابل تقسيم است که نياز به بررسي بيشتر را ميطلبد.
3- گونه‎شناسي معماري

بر اساس روشهاي جديد انسانشناسي (Anthropology)، موضوعاتي که در زمره اصطلاح معماري قرار ميگيرند، عبارتند از تمام چيزهايي که در سطح جهان توسط بشر و موجودات منسوب به او (از نظر بيولوژيکي)، ساخته شده و ميشود. مواد و منابع علمي اساساً معماري را به چهار طبقه تقسيم ميکنند:

1. معماري يکجانشيني (Sedentary architecture): واحد پيشرفتهتر معماري که به شکل ويژه روي آن فکر شده و ترکيبي از چندين عنصر معماري معنايي و يا خانگي است.

2. معماري خانگي (Domestic architecture): ساختمانهايي که فضاي داخلي و محافظ را تأمين ميکنند.

3. معماري معنايي (Semantic architecture): ساختمانهاي غيرخانگي که به عنوان نشانههاي منطقهاي، اجتماعي و نمادين عمل ميکنند.

4. معماري مادون انسان (Subhuman architecture): رفتار آشيانه‎‎سازي ميمونهاي بزرگ
4- لزوم تدوين تئوري معماري

اين نوشته تلاشي است براي تشريح ضرورت تدوين مباني طراحي معماري و با اين طرز فکر نگاشته شده است که معماري ميبايست بر اساس اصولي پايهريزي شود که بتوان آنها را مورد آزمايش دقيق علمي و تجربي قرار داد.

در حال حاضر کتابي براي راهنمايي معمار جوان و مشتاق وجود ندارد که توضيح دهد چگونه ميتوان يک محيط مناسب براي فعاليتهاي انسان طرحريزي نمود و آن را به مرحله اجرا درآورد. همچنين راهنماي واضح و روشني براي طراحي موجود نيست که بر مبناي ايدههايي پايهريزي شده باشد که راه را براي تحقيق و بازبيني باز بگذارند. در عوض دانش معماري در اذهان معماران ورزيده و آکادميهاي معماري پنهان و مستور است.

علت اين کمبود آن است که آموزش معماري مدتهاي طولاني است که بر اساس نظام کارآموزي در دانشکدهها و شرکتهاي معماري دنبال ميشود. اين امر نشان ميدهد که نظام صنفي قرون وسطي، حداقل براي معماران، هنوز پا برجاست. در نظر يک دانشمند محقق اين شيوه از آموزش بيمورد و حتي خطرناک ميباشد، زيرا سيستم بسته دانش که در مقابل شيوه علمي باز قرار ميگيرد، به فساد، انحراف و دگمانديشي منجر ميشود. چند لحظه به اين فکر کنيد که انجام يک تحقيق علمي چگونه صورت ميپذيرد. پروسه کار بدين صورت است که شخصي نتايج تحقيقاتش را اعلام ميکند و سپس همکاران او حداکثر تلاش خود را ميکنند تا آن يافتهها را رد نمايند. نتيجهاي که به اين وسيله آنها بدست ميآورند، موشکافانه و دقيق است. همچنين توانايي آنها بوسيله ديگران مورد بازبيني و ارزيابي قرار ميگيرد. زماني که يک نتيجه توسط محققان ديگر مستقلاً ارزيابي شد، آنگاه اين نتيجه در بدنه ثابت دانش علمي قرار ميگيرد، حداقل تا زماني که يک نتيجه عموميتر يا صحيحتر جايگزين آن نشود.

بر خلاف پروسه ياد شده، معماري اينگونه کار نميکند. آموزش معماري در قرن بيستم مدتهاست که خود را از علم جدا کرده است و بجاي باز گذاشتن در تحقيق و بررسي، مجموعهاي از باورهاي دگماتيک درباره طراحي عرضه ميکند که هيچگاه مورد ارزيابي قرار نميگيرند. دانش برجامانده از معماران سنتي نيز که با ايدههاي مدرن تناقض دارد، بدون هيچ احساس پشيماني به زبالهدان تاريخ سپرده شده است. نه تنها جامعه معماري مقتدر فاقد بدنه تئوريک است، بلکه اثري از آنچه که تئوري معماري ناميده مي شود، نيز در آن وجود ندارد.

با توجه به آنچه گفته شد، در فضاي کنوني جهان معماري نياز مبرمي به تدوين دانش علمي معماري با کيفيات ياد شده احساس ميشود تا بار ديگر معماري، گذشته درخشان خود را بازيابد. ما نيز ابزارهايي در اختيار داريم که با بهرهگيري از آنها ميتوان براي ساختن يک محيط جديد همت گماشت و بزرگترين موفقيتهاي معماريهاي گذشته را تکرار نمود. مردم نيز ميتوانند يکبار ديگر معماري را به عنوان يک عنصر مطلوب تجربه کنند، بجاي آن که معماري ماشيني براي ايجاد اضطراب و افسردگي در آنها باشد. 
5- نقد معماري

در پي انتشار يادداشت لزوم تدوين تئوري معماري، مطلبي در هنر و معماري به رشته تحرير درآمده است و در آن پيشنهاد گرديده بجاي واژه تئوري از لفظ معيارهاي نقادي استفاده شود. در اين خصوص و براي روشن شدن مطلب، ذکر نکاتي چند ضروري به نظر ميرسد:

مباني نظري معماري مجموعه و نظامي از دادهها و مفاهيم است که به توصيف و تبيين پديده يا گروهي از پديدههاي معماري (شامل آثار ساخته شده و انديشههاي مکتوب) ميپردازد. به کمک مباني نظري بايد بتوان به دو هدف مهم دست يافت:

1. توليد معماري جديد (Architectural Production)

2. نقد معماري موجود (Architectural Criticism)

در يادداشت مذکور نيز اشاره بر اين شده بود که مجموعه مطالب مدون و روشني وجود ندارد که به کمک آنها بتوان به طراحي معماري پرداخت. پس با توجه به اهداف مباني نظري معماري، وقتي صحبت از تئوري معماري ميشود، لزوماً بحث نقد معماري مورد نظر نيست. بديهي است اگر هدف از تدوين تئوري معماري، نقد معماري باشد، به گفته جناب يوسفي واژه معيارهاي نقادي برازندهتر و بهتر است، ليکن تئوري يا نظريه معماري شامل زيرمجموعههاي متعددي است که يکي از مهمترين شاخههاي آن نقد معماري (Architectural Criticism) است.

نقد مقولهاي است که به توصيف، سنجش و ارزيابي پديدهها ميپردازد و هدف آن آشکار ساختن حقيقت است. هدف نقد معماري نيز به عنوان زيرمجموعه تئوري معماري، تفسير، سنجش و ارزيابي انديشهها و آثار معماري و جستجوي حقيقت مستتر در آنها ميباشد و زيربنايي براي تدوين نظريه و تحقيق در رشتههاي مختلف معماري محسوب ميشود. براي نقد معماري بايد به مجموعهاي از معيارها و ضوابط متکي بود تا بتوان بر اساس آنها آثار معماري را تجزيه و تحليل نمود. شيوه نقد و معيارهاي آن خود مبحث جداگانهاي است که حتي در غرب با وجود سابقه ديرينه آنها در مبحث نقد و نقادي، هميشه از مقولات بحثانگيز بوده است. براي داوري در مورد يک اثر و نقد آن، بر اساس مکاتب و سبکهاي متعدد موجود در جهان معماري و نيز نظريههاي نقد ادبي، معيارهاي مختلفي براي نقد تاکنون مطرح گرديده است. مثلاً برخي معتقدند نقد يک اثر، داوري درباره کيفيت زيبايي شناسانه آن است و يا برخي ديگر از کيفيات کالبدي، کارکردي به عنوان معيار نقادي نام ميبرند و ...

با توجه به مطالب ياد شده، لازم است بين مبحث تئوري معماري به عنوان يک مقوله فراگيرتر و مبحث نقد معماري به عنوان زير مجموعه تئوري معماري، تفکيک قائل شد. همچنين بايد به اين موضوع نيز اشاره نمود که مبحث نقد در کشور ما مبحث نسبتاً نوپايي است و لازم است که بحثهاي بيشتري در اين زمينه بين صاحبنظران معماري صورت گيرد تا بتوانيم به ديدگاههاي روشني در اين خصوص دست يابيم.
6- کلياتي درباره معماري و معماران

معماري هنر و علم طراحي و ساخت ساختمانها با استفاده از مصالح پايدار و بر اساس قانونمنديهاي معين ميباشد. هدف معماري توليد ساختمانهايي است که از نظر عملکرد متناسب با اهدافشان هستند و از نظر بصري برانگيزاننده حواس آدمي و از نظر زيباييشناسي خوشايند ميباشند. زيبايي يک شهر عمدتاً به کيفيت معماري آن وابسته است.

معماران انواع زيادي از ساختمانها از قبيل خانهها، مدرسهها، هتلها، بيمارستانها، استاديومها، کارخانجات، ساختمانهاي اداري، تئاترها و عبادتگاهها را طراحي و خلق ميکنند. همچنين معماران يادمانهايي طراحي ميکنند که مختص يادبود رويدادها و اشخاص مهم هستند.

معماري يکي از قديميترين شکلهاي هنر است و پيشينه آن به دوران قبل از تاريخ بر ميگردد و تقريباً در تمامي جوامع آثاري از معماري تاريخي يافت ميشود. از نظر تاريخي، معماري مجموعهاي از سبکهاي قابل شناسايي را دنبال کرده است که ممکن است به عنوان گوتيک، باروک يا نئوکلاسيک مشخص شوند يا سبکي از نوع مرتبط با يک فرهنگ خاص از قبيل يوناني، رومي يا مصري باشند.

سبک معماري در يک خانه ييلاقي، کارخانه، هتل، فرودگاه و يا ساختمان مذهبي منعکس کننده ارزشها و نيز نيازهاي جامعهاي است که آن را توليد کرده است. معماري يک جامعه بازتابي از ارزشها و ايدهآلهاي مردمان آن است، به عنوان مثال يونانيان باستان بر نظم و توازن در زندگي تأکيد داشتند و از اين رو آنها سبک معماري را خلق کردند که متوازن و منظم بود. معبد يوناني داراي تناسبات زيبا نشاندهنده اين تأکيد بر توازن است. به عنوان نمونه ديگر قرون وسطي دوره ايمان مذهبي عميق در اروپا بود و در نتيجه معماران کليساهاي باشکوه با طاقها و برجهايي طراحي ميکردند که گويي به سمت عرش صعود مينمودند. همچون معبد يوناني، کليساي قرون وسطي بر آن بود تا حالتي از احترام و عظمت را در ميان عبادتکنندگان القاء کند.

اگرچه معماري داراي ويژگيهاي هنري است، اما معماري تنها تابع سليقه و عرف زيباييشناسي نيست، بلکه تابع محدوديت ناشي از ملاحظات اجرايي وابسته به هم نيز است. اين پارامترهاي اجرايي در اصل تکنولوژي و مصالح در دسترس هستند. همچنين معماري ميبايست تعداد زيادي از نيازهاي کارکردي مهم و متناسب با اهدافش را نيز برطرف کند، مثلاً يک معمار ممکن است ساختمان اداري طراحي کند که از نظر ظاهري زيبا باشد، اما اگر مردم نتوانند به راحتي و بطور مؤثر در آن کار کنند، آن ساختمان از نظر معماري شکست خورده است.

معماري داراي خصوصيات منحصربفردي است که آن را از ساير هنرها جدا ميکند. در بيشتر موارد نقاشان، نويسندگان، آهنگسازان و ساير هنرمندان آثارشان را خلق ميکنند و سپس تلاش ميکنند تا آنها را بفروشند. اما هزينههاي ساخت يک ساختمان ممکن است هزاران يا ميليونها دلار باشد. بندرت يک معمار ميتواند مثلاً يک ساختمان اداري طراحي کند و استطاعت مالي ساخت آن را داشته باشد و سپس اقدام به فروش آن نمايد.

برخلاف ساير هنرمندان، معماران بايستي با افراد ديگري همکاري کنند تا طرحهايشان را به ثمر برسانند. مثلاً رماننويسها ميتوانند داستانهايشان را تنها و با استفاده از قوه دريافت خود خلق کنند، اما غالباً تمام معماران ساختمان را براي يک کارفرما طراحي ميکنند و بايستي خواستهها و نيازهاي کارفرما را در نظر بگيرند. از اين رو معماران از نزديک با کارفرما در طول پيشرفت يک ساختمان کار ميکنند و تصميم ميگيرند چگونه به بهترين وجهي نيازهاي کارفرما را برآورده سازند. در نتيجه معماران در چارچوب محدوديتهاي حاصل از خواستهها و نيازهاي کارفرما، ميتوانند ايدههاي هنرمندانه شخصيشان را در طرح لحاظ کنند.

با توجه به کليات ياد شده، اين پرسش مطرح ميشود که بين جنبههاي هنري و علمي معماري چگونه ميتوان يک رابطه منطقي برقرار نمود و در طراحي معماري آيا بايد براي يکي از اين جنبهها اولويت قائل شد يا اينکه هر دو را در کنار هم بايد ديد؟
7- مقولات معماري1

در تاريخ معماري و ادبيات مکتوب آن، همواره اين سؤال مطرح بوده است که معمار در طراحي يک بنا با چه مقولههايي سروکار دارد، يعني معمار به هنگام طراحي ساختمان چه چيزهايي را در نظر ميآورد و در مورد آنها انديشه ميکند تا اينکه در نهايت با ترکيب و تنظيم آن مقولات به يک فرم و طرح معماري دست مييابد. اما چه ضرورتي باعث شده است که بخش مهمي از تئوري معماري در طول تاريخ به اين مبحث اختصاص يابد و اصولاً آشنايي با مقولات معماري چه جايگاهي در تدوين تئوري معماري دارد.

ارسطو در رساله اخلاق خود نوشته است: اگر بخواهيم بدانيم انسان خوب چيست، نخست بايد ببينيم انسان از چه تشکيل شده است. با استناد به اين نظريه ارسطو ميتوان گفت براي اينکه بدانيم معماري مطلوب چيست، نخست بايد ببينيم خود معماري از چه چيزهايي تشکيل شده است. بدين ترتيب پس از تعريف کردن عناصر معماري، با استفاده از تعريف تک تک عناصر و رابطه بين آنها ميتوان اصول معماري مطلوب را تدوين کرد. بنابراين ميتوان گفت آشنايي با مقولات مختلف معماري نقش مهمي در خلق يک معماري مطلوب ايفا ميکند.

يکي از مهمترين اسناد تاريخي ادبيات معماري که از نظر تدوين نخستين تئوريهاي معماري، از جايگاه ويژهاي در معماري جهان برخوردار است، آثار به جا مانده از ويتروويوس، معمار رومي، است. سه اصل مشهور او که به مقولات ويتروويايي مشهورند، از بيش از 2000 سال پيش تاکنون بر نظريه معماري سيطره داشته است:

1. فيرميتاس (Firmitas): به معني پايداري و مربوط به مصالح و فن ساخت

2. يوتيليتاس (Utilitas): به معني سودمندي و مربوط به انواع ساختمان و کاربريهاي آنها

3. ونوستاس (Venustas): به معني زيبايي و مربوط به تزيينات و نظريه تناسب

اصطلاحات اوليه فيرميتاس، يوتيليتاس و ونوستاس در ادبيات معماري قرن بيستم به عنوان مبنايي براي تدوين مقولات معماري قرار گرفتهاند و از سوي صاحبنظران مختلف با عبارات مختلف تعبير شدهاند. در ادبيات رايج معماري معاصر بر اساس جمعبندي نظريات ياد شده، سه مقوله ويتروويايي تحت عناوين زير بيان ميشوند:

1. ساخت (Construction): برآمده از مقوله ويتروويايي فيرميتاس

2. کارکرد (Function): بر آمده از مقوله ويتروويايي يوتيليتاس

3. شکل (Form): بر آمده از مقوله ويتروويايي ونوستاس

مقولات ياد شده به ترتيب سه گرايش عمده ساختگرايي (Constructivism)، کارکرد گرايي (Functionalism) و شکلگرايي (Formalism) را در دوره جديد بوجود آوردهاند. هر کدام از اين گرايشها يکي از سه مقوله را به عنوان مقوله اصلي در نظر گرفته و بر آن تأکيد ورزيدهاند. البته اين سه اصل همتراز نيستند و در ترکيب با هم و در شرايط مختلف معماري را شکل ميدهند، يعني سهم هر يک از مقولات در طراحي و رابطه ميان آنها در شرايط مختلف زماني و مکاني با هم فرق ميکند.

پس با توجه به نظريه ارسطو و مقولات ويتروويايي، ميتوان پايداري، سودمندي و زيبايي را به عنوان معيارهاي سنجش معماري خوب فرض کرد. به عبارت ديگر ساختمان بايد خوب ساخته شود، خوب کار کند و شکل خوبي براي ديدن داشته باشد.
8- مقولات معماري2

در بخش نخست اين يادداشت با اشاره به سه مقوله اساسي معماري يعني کارکرد، فرم و ساخت، عنوان شد که براي سنجش معماري مطلوب ميتوان از اين سه معيار استفاده کرد. بدين ترتيب ساختمان از نظر ظاهري بايد زيبا و خوشايند باشد. همچنين بايستي مردم بتوانند در آن به راحتي و بطور کارآمد زندگي يا کار کنند. به علاوه ساختمان بايد بهگونهاي خوب ساخته شده باشد که بتواند بدون هزينههاي نگهداري بالا، براي مدتهاي طولاني پابرجا بماند. پس ميتوان گفت، براي ايجاد يک ساختمان مطلوب و کارآمد، معمار بايستي ميان سه عنصر عمده توازن برقرار کند:

1. عملکرد (Function):

هر ساختمان براي اهداف معيني ساخته ميشود. يک ساختمان کارکردي ـ چه يک خانه کوچک و چه يک ساختمان اداري غول پيکر ـ آن اهداف را برآورده ميسازد و به نيازهاي کاربرانش با استفاده از شيوههاي مناسب و راحت پاسخ ميدهد. همچنين ساختمان بگونهاي طراحي ميشود که در آن گرماي کافي، نور، منابع انرژي و در برخي موارد تهويه مطبوع فراهم باشد.

فعاليتهاي زيادي در يک ساختمان صورت ميپذيرد. اين فعاليتها که به عملکرد ساختمان مربوط هستند، نقش مهمي در طراحي معماري ايفا ميکنند. به عنوان مثال فعاليتهاي متداول در يک خانه شامل خوردن، خوابيدن، حمام کردن و سرگرم شدن است. هر فعاليت از نظر محل انجام آن، اندازه، نور و دسترسي به اتاقهايي که فعاليت در آن صورت ميپذيرد، داراي ملزومات مختلفي است، براي مثال اتاق خواب يک اتاق شخصي است و بايد از بقيه فضاهاي زندگي و نشيمن جدا شود، اما در يک خانه تمام افراد از اتاق غذاخوري استفاده ميکنند و بنابراين اين فضا بايستي در مرکزيترين محل خانه واقع شود.

2. ظاهر و نما (Appearance):

معمار ظاهر بيروني ساختمان را نه تنها بر اساس شکل آن، بلکه بوسيله انتخاب مصالح تعيين ميکند. سنگ، آجر و چوب با رنگهاي طبيعيشان ـ به تنهايي يا در ترکيب با هم ـ  همواره از مصالح متداول در نماسازي بودهاند. در طول سده 1900 شيشه رنگي نيز نقش مهمي در طراحي نماي بيروني ساختمان ايفا کرده است.

بسياري از معماران در طرحهايشان توجه ويژهاي به بافت نشان ميدهند. برخي چوب يا سنگ داراي بافت خشن را انتخاب ميکنند و برخي ديگر شيشه و فلز به شدت جلا داده شده و براق را ترجيح ميدهند. در طراحي نما، معماران با استفاده از تنظيم ماهرانه مصالح (مثلاً با استفاده از شيشه و بتن، ترکيبات مختلف آجرکاري يا انواع متضاد سنگ)، الگوهاي نمايشي و خوشايندي خلق کردهاند.

در نماي يک ساختمان علاوه بر مصالح، تناسبات نيز يک مقوله اساسي و حياتي است. تمام قسمتهاي ساختمان بايستي با يکديگر متناسب باشند. به علاوه ساختمان از نظر اندازه و شکل بايد با سايت و محيط اطراف ترکيب شود، مثلاً يک ساختمان بلند ساخته شده از شيشه و فلز براي منطقه مرکزي يک شهر بزرگ مناسب است، اما در همسايگي واحدهاي مسکوني تک خانواري بيجا و بيمورد است.

3. پايايي و ماندگاري (Durability):

بيشتر ساختمانها با اين هدف ساخته ميشوند که مدتهاي طولاني پابرجا بمانند. ساختمان براي اينکه ساليان زيادي بدون هزينه نگهداري بالا، پابرجا بماند، بايد فونداسيون قوي داشته باشد. به علاوه نما بايستي بتواند در مقابل فرسودگي ناشي از هوا مقاومت کند و همچنين در داخل بنا از مصالح با کيفيت بالا استفاده شود.
9- نظريه معماري

در يکي از يادداشتهاي پيشين با عنوان لزوم تدوين تئوري معماري، به نکات مهمي درباره جايگاه مباني نظري معماري اشاره گرديد. در ادامه اين سلسله مباحث نگاهي خواهيم داشت به مفهوم، اهميت و جايگاه تئوري يا نظريه معماري (Architectural Theory) در عصر حاضر.

تئوري نظامي از فرضيهها، اصول پذيرفته شده و نظريههاي هنجاري ميباشد که در حوزههاي مختلف دانش براي تجزيه و تحليل، پيشبيني و توصيف ماهيت يا رفتار مجموعه مشخصي از پديدهها تدوين ميشود. همانگونه که از اين تعريف بر ميآيد، نظريه علاوه بر توصيف پديدهها به تحليل آنها نيز ميپردازد. هدف از تدوين نظريه، ايجاد ساختارهايي مفهومي براي نظم دادن به مشاهدات و تحليل آنهاست تا بتوان از قابليت اين ساختارها براي تحليل اتفاقات روزمره و پيشبيني اتفاقات آينده استفاده نمود.

پايه معرفتي و مباني نظري هر حرفه و دانشي نيازمند يک ساختار قوي و مستحکم است. بر اين اساس، در تمامي دانشها براي ايجاد اين ساختار بنيادين، اهميت زيادي به تدوين نظريه داده شده است. نظريات علمي توسط افراد مختلف ابداع ميشوند و در يک پروسه تحقيقي مستمر بوسيله ساير دانشمندان مورد ارزيابي قرار ميگيرند و پذيرفته يا رد ميشوند. بدين ترتيب دانش علمي هميشه تازگي خود را حفظ ميکند و همواره مطالب جديدي را به بدنه خويش اضافه مينمايد. بر خلاف اين جريان، معماران حرفهاي اطلاعات زيادي را در ذهن خود محفوظ نگهداشتهاند و جهان بيني معماران کمتر بيان شده است. در نتيجه ديدگاههاي شخصي يک معمار در دسترس ديگران نيست و امکان آزمون و کاربرد آن وجود ندارد. براي جبران خلاء ياد شده، نگرشي دوباره به جايگاه مباحث نظري در معماري لازم است.

در کتابهاي فرهنگ واژگان و بر مبناي تاريخ معماري، نظريه معماري به عنوان تلاشي براي شناخت قوانين شاخص و رايج معماري از جنبههاي مختلف فرمي و مفهومي و کوشش براي تدوين اين اصول در قالب الگوهاي آرماني تعريف ميشود. آرمانشهرهايي که توسط معماران مختلف در سدههاي گذشته طراحي شدهاند، از جمله اين تلاشها به شمار ميروند. نمونه شاخص نظريه معماري باستان که در حقيقت چندين دهه مورد استناد بود، اثر ويتروويوس با عنوان ده رساله در باب معماري است که در حدود سالهاي نخست ميلادي تأليف شده است. در حقيقت کتابهاي ويتروويوس شالوده تمامي تلاشهايي قرار گرفته است که قصد داشتند مباني علمي معماري را تدوين و آن را نظاممند کنند.

در تلاشهايي که تاکنون براي تعريف نظريه معماري صورت پذيرفته است، دو رويکرد قابل بررسي است که هرکدام روش خاص خود را دارا هستند:

1. رويکرد تاريخي به نظريه معماري:

بر اساس اين رويکرد، نظريه معماري آن چيزهايي است که مردم درباره موضوع گفته يا نوشتهاند. از اين ديدگاه، روش مناسب براي تدوين مباني نظري عبارت است از گردآوري و بررسي متون تاريخي، تفسير بيانات مختلف، سنجش ارزش نسبي بيانات اظهار شده و در نهايت استخراج نتايج جهت تدوين نظريه. در نتيجه در اين روش نظريه معماري از نوشتهها و ويژگيهاي بناهاي تاريخي (به عنوان مثال معيارها و تناسبات ساختماني آنها) اخذ ميشود. 

2. رويکرد فلسفي به نظريه معماري:

در اين رويکرد، نظريه معماري بر اساس ملاحظات فلسفي و زيباييشناختي تعريف ميشود. از اين ديدگاه، روش مناسب براي تدوين نظريه معماري عبارت است از انجام دادن يک رشته بحثهاي عقلي در هر ساختار خاص نظري و تنظيم و تدوين سلسله مراتبي از مفاهيم براي درک موضوع.

به نظر ميرسد براي تعريف نظريه معماري هر دو رويکرد فوق لازم و ملزوم يکديگرند و بايستي در کنار هم مورد توجه قرار گيرند، چرا که بحث در مورد تاريخ نظريه معماري بدون بررسي ساختار مفاهيم آن همان قدر ناممکن است که بحث درباره ساختار مفاهيم بدون بررسي چگونگي کاربرد آن مفاهيم در تاريخ معماري.

صرف نظر از مباحث مربوط به نحوه تدوين تئوري معماري، نکته مهم چگونگي کاربردي کردن نظريه معماري است. از نظر تاريخي، نظريه معماري در متون نوشتاري و نيز به صورت ترسيمي و مدل سه بعدي معماري ـ و نه در ساختمانهاي واقعي ـ يافت ميشود. در بين معماران معاصر نيز اين ديدگاه وجود دارد که مباني نظري و کار عملي معماري هيچ ارتباط متقابلي با يکديگر ندارند. براي اصلاح اين نوع طرز تفکر، مباني نظري بايد به موارد مربوط به حرفه معماري بپردازد، در غير اين صورت سودمند نخواهد بود.

در پايان بايد خاطر نشان کرد نظريهها تنها مباني بحثهاي مربوط به جهتگيري حرفه معماري را فراهم ميآورند. در نتيجه تعريف نظريه يا آزمون آن از طريق پژوهش و تجربه عملي و ارزيابي در فرايندي مداوم امکان پذير است. اين تداوم و پيوستگي امکان پيشرفت رشته معماري را فراهم ميآورد و تنها در اين صورت است که تئوري معماري ميتواند به مبنايي براي بحث در مورد معماري، به عنوان پديدهاي هنري و علمي، تبديل شود و در زمينه ارزشهاي معماري و انديشههاي معماران مختلف به ما آگاهي بدهد و باعث افزايش توانايي و خلاقيت ما در طراحي معماري و حتي لذت بردن از معماري شود.
10- تاريخ معماري

معماري به عنوان يکي از قديميترين اشکال هنر، از پيشينهاي کهن برخوردار است. از زماني که انسان پا به عرصه حيات نهاد، معماري نيز حيات خود را آغاز نمود و تا به امروز پا به پاي بشر و ساير پديدههاي بشري روند تکاملي خود را طي کرده و دگرگونيهاي بسياري را به خود ديده است. معماري پديدهاي است که طي هزاران سال وجود داشته است و نمونههاي آن به شکل بناها و ساختمانهاي متعدد در سراسر جهان پراکنده ميباشند. وجود چنين سابقه ديرينهاي يک مزيت در پژوهش معماري محسوب ميشود، چرا که در زمينه تحقيق، کمتر رشتهاي است که مانند معماري از چنين گنجينهاي از مدارک و شواهد برخوردار باشد.

حقايق مربوط به معماري طي دورانهاي طولاني و از طريق تجربه و آزمونهاي مستمر توسط بشر بدست آمدهاند. از اين رو ميتوان گفت تاريخ معماري مجموعه مدون آزمونهاي تجربي ثبت شده بشر در امر معماري است. اگر از تاريخ دل خوشي نداريم، ميتوانيم نام شواهد تجربي را به آن اطلاق کنيم. بررسي اين شواهد برخي از واقعيتهاي معماري را نشان ميدهد.

شناخت و مطالعه تاريخ معماري بنا به دلايل مختلف که در زير به برخي از آنها اشاره ميشود، از اهميت فراواني برخوردار است:

1. شناخت هر پديده مستلزم شناخت تاريخ شکلگيري آن است و هيچ پديدهاي را نميتوان بصورت مجرد و فارغ از زمينه تاريخياش مورد بررسي قرار داد. پژوهش در عرصه معماري نيز بدون تعمق در تاريخ و سير تحول آن کاري ناقص و يک جانبه خواهد بود.

2. معماري به عنوان پديدهاي که جوانب فني و هنري را يکجا در خود جمع دارد، حرفهاي دشوار است. با قبول دشوار بودن معماري، دور از عقل است که نقش انبوه تجارب انسان را در آفرينش معماريهاي جديد ناديده بگيريم.

3. يک کار مهم تاريخ معماري اين است که شواهد و مدارک تاريخي موجود در زمينه معماري را بررسي نمايد و آنها را در بافت اجتماع واقعياش تحليل کند، بطوري که ايجاد رابطه بين شواهد معماري و مردمي که آن را بوجود آورده و از آن استفاده کردهاند، امکانپذير شود. در اين صورت تاريخ معماري رابطه مردم و معماري را در طي دورهاي طولاني مطرح مينمايد و خود تبديل به شالودهاي براي انديشيدن به مسائل معماري نوين ميگردد.

4. تاريخ معماري به ما کمک ميکند تا با انطباق مفاهيم و مسائل هر زمان با اثر ساخته شده در آن عصر، بتوانيم عوامل ثابت و عوامل متغير را در طراحي معماري پيدا نماييم و سعي کنيم که حقايق مربوط به معماري را از آنها استنتاج کنيم.

در بررسي تاريخ هنر و نيز تاريخ معماري دو رويکرد عمده يا دو روش متفاوت وجود دارد:

1. رويکرد توصيفي به تاريخ معماري:

در اين رويکرد به شکل توصيفي با تاريخ برخورد ميشود و تاريخ معماري به ترتيب دورههاي آن تنها روايت ميشود و اطلاعات متعددي بدون تحليل چرايي آنها ارائه ميگردد. در اين روش معمولاً مطالعه ارزشهاي فرمال در درجه اول اهميت قرار ميگيرد و تنها به کيفيات و روابط فرمهاي خارجي توجه ميشود.

2. رويکرد تحليلي به تاريخ معماري:

در اين رويکرد معماري بصورت علمي و تحليلي و در ارتباط با ساير پديدههاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي بررسي ميشود. تاريخ تحليلي معماري حيطه مطالعات را وسيعتر کرده و تمام مسائل اجتماعي، اقتصادي، سياسي، نظامي، فلسفي و ... را که منجر به ايجاد معماريهاي مختلف شده است، مورد مطالعه قرار ميدهد، هرچند که در نگاه اول رابطه آنها با معماري چندان مشهود به نظر نرسد. به عبارت ديگر چرايي ايجاد سبکهاي مختلف را با کمک گرفتن از پديدههاي مرتبط با معماري بيان ميکند، مثلاً چرا معماري مصر کاملاً مونومانتال و خارج از ابعاد انساني است و برعکس در جزء جزء معماري يونان حضور مردم احساس ميشود. براي مورخي که اينگونه تاريخ را مينويسد، يک بنا تنها مجموعهاي از طبقات و يا مصالح ساختماني نيست، در نظر وي معماري پديدهاي است که تمام اعمال زندگي بشر را در بر ميگيرد.

 

صفحه اصلی *

تماس با ما *

تبادل لوگو و بنر *

لينکدونی *

مطالب خنده دار *

گالری عکس *

دانلود نرم افزار *

موزيکهای ایرانی *

موزيکهای خارجی *

طالع بینی *

تست IQ *

بازيهای اینترنتی *

ديکشنری آنلاین *

راديو و تلويزيون *

سايتهای ايرانی *

دانلود فيلمهای ايرانی *

جاوا اسکريپت *

لينکهای داغ *

سايتهای خبری *

سايتهای ورزشی *

سايتهای کارت تبريک *

مقالات و مطالب *

مجلات معماری *

Copyright © 2005-2006 Afshin-memari Template by : Afshin-memari